در اوایل تاریخ روانکاوی، فروید در نامه ای به یونگ در 1909 به مساله آزارگری (سادیسم) سرکوب شده در بیمارانش به عنوان یکی از مسائل مورد توجه اش اشاره می کند و نمودهای آن را به صورت حس انتقام همراه با خودتنبیه گری بر می شمارد. و در آثار اواخر عمر خود در 1940 ازدشواری و عجزِتحلیل در کار با بیماران آزارطلب(مازوخیست) سخن می گوید و در جایی دیگر آزارطلبی اخلاقی را در حکم رابطه ای درونی سازی شده بین یک سوپراگو آزارگر و یک اگوی آزارطلب توصیف می نماید.
پدیده آزارگری-آزارطلبی (سادومازوخیسم) همیشه مورد توجه فروید بوده است و یکی از زیربناهای اصلی شکل گیری مفهوم سوپراگو در مدل ساختاری فروید نیز محسوب می شود.
تحقیقات معاصر محققین این حوزه نشان می دهد آزارگری و آزارطلبی همواره به هم وصلند و حلقه یا پل وصل آنها باورهای همه کارتوانی (omnipotent beliefs) است. این باورها در دیدگاه معاصرین در حکم دفاعی در برابر احساس درماندگی (helplessness) در طول رشد کودک تا نوجوانی در دوره های مختلف شکل می گیرد و محصول نحوه برخورد مراقبین کودک با اقسام درماندگی ها در دوره های مختلف سنی است.
معمولاً والدینی که آمرانه امر و نهی می کنند و با سوپراگوی متعارض با چالش های رشدی کودک برخورد می کنند تا متناسب با واقعیت و نه براساس مشاهدات واقعی اگوشان، شکل گیری سوپراگو بسته را تسریع و تشدید میکنند. از این روی می توانیم دو مسیر فعال شدن سوپراگو داشته باشیم: مسیر بسته همه کارتوانِ آزارگر-آزارطلب و مسیر گشوده مبتنی بر واقعیت، ضدِ درماندگی ومتمرکز بر محبت!
در صورتی که تجارب رشدی فاقد مولفه های مراقبت گری بهینه باشد نوعی سوپراگو بسته شکل می گیرد که ویژگی های آن معرف یک چرخه معیوب بین آزارگری و آزارطلبی است و نمودهای آن به صورت احساس گناه شدید، قربانی شدن، توجیه رفتارهای ضداجتماعی و خصمانه، مطلق گرایی، رادیکالیسم، باور به منحصر بودن و بیرونیکردن سوپراگو سادیستی است. چنین سوپراگویی ارتباطی با اگو ندارد و فاقد یکپارچکی است.
سوپراگوی آزارطلب-آزارگر اغلب با مرجعِ قدرت در تضاد است و از این طریق تمایل به ابراز قدرت دارد ولی در عین حال برای اعمال قابل پذیرش معمولی مانند لذت بردن، مستقل عمل کردن، ابراز توانایی و مهارت های خود مضطرب و برای داشتن چنین تجاربی منتقد خوداست. ویژگی دیگر این نوع سوپراگو نیاز به کامل بودن و همه کارتوانی و ایده آل گرایی افراطی است. ناکامل بودن در این سیستم سوپراگو معنای بازگشت به وضعیت تروماتیک درماندگی و شرم را دارد
ویژگی دیگر این نوع سوپراگو نیاز به کامل بودن و همه کارتوانی و ایده آل گرایی افراطی است. ناکامل بودن در این سیستم سوپراگو معنای بازگشت به وضعیت تروماتیک درماندگی و شرم را دارد. دفاع همه کارتوانی دفاعی خصمانه با هدف کنترل دیگری، ارتقای حرمت نفس، محافظت خود و دیگری از فقدان و تخریب است و مجوزی است برای کامروایی جنسی و پرخاشگرانه و از این روی در طول رشد با ماست و انسان را وا می دارد هر کاری کند تا این باور حفظ شود حتی اقدام به خودکشی!
در سیستم سوپراگوی بسته، عدم قطعیت تحمل نمی شود و فرد با نوعی اجبار برای یافتن راه حل های سریع و ساده و مطلق برای مسائل پیچیده روبرو است. به ویژه در دوره نوجوانی نمودهای این سیستم شدیدتر و پرخطرتر برای خود و جامعه می شود.
نوجوانی دوران عدم اطمینان و در نتیجه درماندگی است. هر کس، حتی کسانی که با یک سیستم رشدی خوب بزرگ شده اند در این دوران آسیب پذیر می شوند. جذابیت راه حل های آسان، برای سوپراگوی بسته به ویژه زمانی که از نظر فرهنگی و اجتماعی تقویت شوند، بیشتر هم می شود. از زمان حملات تروریستی 11 سپتامبر 2001 و درگیری های به ظاهر بی پایان و ناامیدکننده خاورمیانه، نهادهای اجتماعی غریبی نضج گرفته اند که به نظر می رسد به جوانان راه حلی با شکوه و قادر مطلق برای مشکلات واقعاً پیچیده ارائه می دهد.
نقش حمایت جامعه در تداوم چنین سیستم اعتقادی مخرب و خشونت آمیز دو چندان مساله رشد سوپراگو را پیچیده می کند. زمانی که این باورها و رسومات جامعه در یک سوپرایگوی سادومازوخیستی (آزارگر-آزارطلب) مستقر شود باعث می شود رفتارهای مطلق گرایانه و قادر متعال گرایانه را تأیید و تقویت می کند و بر همین اساس فرد ممکن است به شکلی عجیب اقدام به رفتارهای انتحاری انجام دهد چون براساس باورهای همه کارتوان خود را استثنا بر قوانین طبیعت می بیند. البته شکل های خفیف تر این باورها در سوپراگوی آزارگر- آزارطلب می تواند بهشکل هایی مانند استفاده بیمارگون ازبدن مانند خودجرحی، اعتیادهای دارویی و رفتاری و بی بندو باری جنسی به خود بگیرد.
اصلی ترین شکل فعال شدن سوپر اگو در قالب یک سیستم همه کارتوانِ آزارگر- آزارطلب است. تحمل رنج آزارطلبانه باعث می شود آن شخص خود را مستحقِ یک استنثنا در برابر قوانین جامعه، واقعیت، و حتی علم پزشکی و زیست مادی بداند و عملی کردن باورهای همه کارتوانِ آزارگرانه را برای کنترل زندگی دیگران قابل توجیه بیانگارد. شکل گیری سوپراگو (چه باز و چه بسته) تابع تجارب رشدی و دشواری های رشد در هر مرحله سنی است. با این حال هر قدر هم چالش های رشدی به خوبی پاسخ داده شد
و هر قدر هم فردی از بهترین شیوه تحلیل برخوردار شده باشد باز هم تضمین کننده فعال نشدن سیستم سوپراگوی بسته در مواقع استرس های شدید مانند بیماری، خطر مرگ و یا نابسامانی های اجتماعی و اقتصادی نیست. راه حل های همه کار توان سوپراگو بسته برخلاف واقعیت است و به شکل نهادی خود را به صورت خرافه پرستی، ضدیت با علم (به ویژه در حوزه پزشکی)، نژادپرستی، تروریسم، رادیکالیسم و انواع و اقسام خشونت منعکس می کند.
منبع (+)
دکتر حمید خانی پور عضو هیات علمی گروه پژوهشی مطالعات روانشناختی دانشگاه خوارزمی می باشد. ایشان مقطع کارشناسی روانشناسی بالینی را در دانشگاه سمنان گذراندند. و مقاطع کارشناسی ارشد و دکتری روانشناسی بالینی را نیز در دانشگاه علامه طباطبایی به پایان رساندند. ترجمه و تدوین چندین کتاب دانشگاهی و علمی، تدریس در کارگاه های آموزشی مختلف، چاپ مقاله های علمی و پژوهشی در مجله های معتبر داخلی و خارجی، انجام طرح های تحقیقاتی مختلف قمستی از سوابق تحقیقاتی و اجرایی شان می باشد. همچنین از افتخارات شان می توان به رتبۀ اول فارغ التحصیلی دوره دکتری و عضویت در بنیاد ملی نخبگان کشور اشاره کرد.
هیچ نظری ثبت نشده است